جدول جو
جدول جو

معنی په ور - جستجوی لغت در جدول جو

په ور
خجالتی، کم رو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پهنور
تصویر پهنور
حنظل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، پهی، شرنگ، حنظله، خربزۀ ابوجهل، کبستو، ابوجهل، کبست، گبست، علقم، پژند، فنگ، کرنج، هندوانۀ ابوجهل
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
چیزی چون دستنبو. (انجمن آرا). چیزی چون دستنبوی که بتازی حنظل گویند و قثاء النعام. (آنندراج) (برهان) ، پهی که خرزهره باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ وَ رَ)
دهی است از دهستان تیلکوه بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج واقع در 52 هزارگزی باختر دیواندره و 7 هزارگزی شمال شوسۀ سنندج به سقز. هوای آنجا سردو دارای 95 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آنجا توتون، غلات، حبوب، روغن، پشم و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنها جاجیم بافی و راه آنجامالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران جلد 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پهنور
تصویر پهنور
چیزی مانند دستنبوی حنظل قثاء النعام، پهی خر زهره
فرهنگ لغت هوشیار
بی مزه، از میل انداختن، امساک در پذیرفتن، ابا کردن، بی مزه، از میل انداختن، امساک در پذیرفتن، اباکردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جلو، از روبرو، از طرف پشت (این واژه در مناطق مختلف دارای
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان جلال ازرک جنوبی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
بیدار کن، بازکن، بلندکن
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت سرهم، پی در پی
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع اهرم چوبی که زیر کوله ی هیزم قرار دهند تا حمل آن
فرهنگ گویش مازندرانی
از پشت سر، روستایی در ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
دوره کردن، مرور کردن، در پشتی اتاق یا ساختمان، اتاق بزرگی که به حیاط خلوت منتهی
فرهنگ گویش مازندرانی
مرحله ی دوم چرا، چرای دوم در یک مرتع
فرهنگ گویش مازندرانی
در کنار تو
فرهنگ گویش مازندرانی